English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (601 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adjusting U وفق دادن سازگار کردن
adjusts U وفق دادن سازگار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to adjust U وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
Other Matches
overscan U از دست دادن متن در پایان خط وقتی که کامپیوتر ومانیتور بدرستی با هم سازگار نیستند
adjust U سازگار کردن
malleable U سازگار
towardly U سازگار
simpatico <adj.> U سازگار
favourable U سازگار
congruous U سازگار
well adjusted U سازگار
consistent U سازگار
harmonic U سازگار
incompatible U نا سازگار
in tune U سازگار
maladjusted U کژ سازگار
salubrious U سازگار
compatible <adj.> U سازگار
compossible <adj.> U سازگار
agreeable U سازگار
matchable U سازگار
self consistent U خود سازگار
adaptive system U سیستم سازگار
downward compatible U سازگار رو به پایین
adaptive radiation U پرتوش سازگار
syntonic U سازگار بامحیط
software compatible U نرم افزار سازگار
salubriously U بطور سازگار یا گوارا
harmonious U موزون سازگار موافق
compatible software U نرم افزار سازگار
self consistent field U میدان خود سازگار
self consistent field methode U روش میدان خود سازگار
tandy model 000hl U IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
ibm pc compatible computer U کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
pc 00 U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
hartree methode U روش میدان خود سازگار
vectra pc tm U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
hayes compatible modem U تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
add up <idiom> سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
Industry Standard Architecture U استاندارد برای باس در IBMPC یا سازگار با آن
ISA U - بیتی در IBM PC یا سازگار با آن به کار رود
to be congenial to somebody [things] U برای کسی سازگار بودن [اشیا]
leading edge model U IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
Hayes Corporation U مودمی که سازگار با مجموعه دستورات Hayes At است
downward compatible U کامپیوتر سازگار با کامپیوترنسل قبل همساز رو به پایین
pc write U IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
Atari ST U و از پردازنده هایی استفاده می کنند که سازگار با IBM PC نیستند
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
pcm U شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
blue chip personal computer U IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
proprietary file format U روش ذخیره سازی داده ساخت یک شرکت برای محصولاتش که با سایر محصولات سازگار نیست
Sound Blaster U نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
conventional memory U در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
Intel U شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
conventional RAM U در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
archimedes U کامپیوتر شخصی شرکت Computers Acom که بر پایه پردازش مرکزی RICS است و با PC IBM یا Macintosh Apple سازگار نیست
ATD U دستور استاندارد برای مودم های سازگار که در شماره گیری تلفن به کار می روند و توسط Hayes ایجاد شده اند
generic U که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
programming U قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
boot U اولین شیار دیسک راه اندازی روی فلاپی دیسک سازگار IBM
wine does not a with me U شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
well assorted U جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
shutdown U دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdowns U دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
handshakes U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
paying U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul U پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hiring U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hire U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate U با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
IBM U اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
giving U دادن پرداخت کردن
gives U دادن پرداخت کردن
to serve out U بخش کردن دادن
to give an enter tainment U مهمانی دادن یا کردن
give U دادن پرداخت کردن
discharge U مرخص کردن پس دادن
dispend U توزیع کردن دادن
staging U سوار کردن جا دادن
to offer U تقدیم کردن [دادن]
discharges U مرخص کردن پس دادن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
misrepresented U بدجلوه دادن مشتبه کردن
misrepresenting U بدجلوه دادن مشتبه کردن
misrepresent U بدجلوه دادن مشتبه کردن
authorising U اختیار دادن تصویب کردن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
saves U نجات دادن پس انداز کردن
authorizing U اختیار دادن تصویب کردن
propagated U انتشار دادن پخش کردن
porrect U منبسط کردن ارائه دادن
conjured U سوگند دادن جادو کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
sacrificing U قربانی دادن فداکاری کردن
propagate U انتشار دادن پخش کردن
attributing U نسبت دادن حمل کردن
authorizes U اختیار دادن تصویب کردن
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
conjure U سوگند دادن جادو کردن
misrepresents U بدجلوه دادن مشتبه کردن
project U فاهر کردن نشان دادن
authorize U اختیار دادن تصویب کردن
conjures U سوگند دادن جادو کردن
to subscribe to a charity U در دادن اعانهای شرکت کردن
judges U داوری کردن فتوی دادن
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
consummate U انجام دادن عروسی کردن
organises U تشکیلات دادن درست کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
administers U انجام دادن اعدام کردن
advertises U اعلان کردن انتشار دادن
judged U داوری کردن فتوی دادن
centralised U تمرکز دادن تمرکزی کردن
administering U انجام دادن اعدام کردن
administered U انجام دادن اعدام کردن
loaning U عاریه دادن قرض کردن
sacrifices U قربانی دادن فداکاری کردن
consummated U انجام دادن عروسی کردن
assigns U قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning U قلمداد کردن اختصاص دادن
tunes U وفق دادن کوک کردن
kick in U مشارکت کردن در سهم دادن در
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
pass off U بخرج دادن قلمداد کردن
authorises U اختیار دادن تصویب کردن
tune U وفق دادن کوک کردن
vocalize U تلفظ کردن تشکیل دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com